این داستانه منه شخصیت اصلیاش منو دوستامیم و فقط جنبه طنز داره و قسمت به قسمتش براشون اتفاقای جالبی می افته و اما شما.......باااااااااااااااااااااااااااااااااااید این داستانو بخونی و گرنه ....خب کار خاصی نمیکنم اما تو بخون حتما که نباس زور بالا سر ادم باشه مگ ن؟
.
.
. برو ادامه
صبحه... ساعت 7:30 صبح حس دانشگاهو رو ندارم ولی باید برم دیگه چه میشه کرد؟.
.
.
.
.
حالا نمیشه بخوابم؟؟؟
.
.
.
.
قول میدم فقط 5 دیقه
چشامو رو هم میزارم که یهووووووو شقایقققققققققققققققققققق
بعله مامان بیدار میشه... به حالت عمودی رو به قبله میخوابم به خدا نماز نخونده زیاد دارم و گرنه خودمو میکشتم از دست اینا
نگاهم رو گوشیم میچرخه اوا داش نیلوئه
دستمو دراز میکنم گوشی رو بگیرم و شروع میکنم با خودم حرف زدن
اها اها تو میتونی بابا خفه شو عرزه اینم نداری؟پاشو خیر سرت کشت خودشو به من چه این دست دراز نمیشه میگم پاشووووووووووو
یه اه بلند گفتم و گوشی رو برداشتم دیدم از اون ور داش نیلو چقد منو تحویل گرفته هی جملات زیبا میگه منم خر کیف میشم مثلا همون اول گف
:کدوم گوری هستییییییییی؟
میبینید؟(این نشون میده اون دنیا هم برم منو فراموش نمیکنه J
گذاشتم بچه خودشو خالی کنه بعد گفتم:
نیلو....
-ها؟
-قد قدات تموم شد؟
-تو باز میخوای دهن منو واکنی قد قد عم...
بعله دهنش دوباره واشد گوشی رو گذاشتم رو میز تا خوب خودشو خالی کنه و رفتم صورتمو شستم و برگشتم و شروع کردم به شونه موهام وسطا هم هی به نیلو میگفتم نفس نفس بگیر
خلاه بعد اینکه مهربونیاش تموم شد فهمیدم میگه امروز کلاسو بپیچونیم بریم یه جایی با بچه ها منم که تریپ پایه بودن گفتم باشه
لباسامو پوشیدمو و به مامانم گفتم کلاس نمیرم بعد بدو بدو رفتم بیرون و منتظر نیلو شدم دیدم با ماشینش داره میاد بچم پاش رسید به 18 رفت تو نخ گواهینامه 5 تایی با هم رفتیم گرفتیم هنوز از سلامتی افسر اگاهی نداریم ولی میگن فقط جمجمه اش و نخاعش اسیب دیده سوار شدم و سلام دادم جوکر خانوم(رویا)پشت عین میرغضب نشسته بود و عصبی بود شیده ام که موهاش بهم ریخته بودو مدام خمیازه میکشید شیدا ام ....سر حال بود و شیر کاکائوشو میخورد نیلو هم نشسته بود پشت فرمون نشسته بودم جلو تعجب کردم قبلنا خودمونو سر جلو نشستن میکشتیم حالا اینا چشون شده بود؟
کمربندمو محض احتیاط بستم و گفتم خب بریم دیگ؟
کجا قراره بریم پارک؟سینما؟نه سینما که باز نیست..هست؟نمممممم ...
یهو رویا گفت قبرستون
منو میگی چشام شد چهار تا یه نگاه به رویا یکی به نیلو یکی به شیدا و شیده جلل الخالق من یچی گفتم سر نماز نخونده و این چیزا اینا چرا جوگیر شدن؟
نیلو نگام کرد و گفت:چمدونت کو؟
-چمدوننننننننننننننننن؟چمدون چی؟
-پیچ پیچی کر نبودی که بهت گفتم چمدونتو ببند باید یه مسافرت 2 هفته ایی بریم؟
چه کنیممممممممم؟چرا من یادم نمیاد؟حتما رفته بودم صورتمو بشورم گفت دیگ...
نیشمو وا کردم و گفتم نبستم من
نیلو یه نگاه بهم انداخت که گفتم الان میپره یهدونه از اون گاز معروفاش میگیره (:
-الان میبندم
سریع پریدم پایین و دویدم تو خونه اصلا ساک بستن کاری نداشت که هر چی تو دیدت بود و شاید لازم میشدو میچپونی تو ساک ...تقریبا با کشتی گرفتن و زور و بلا و بالا پایین پریدن رو چمدونم بالاخره بستمش(: